آدرینآدرین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

یکی یه دونه

بدون عنوان

1392/4/20 15:47
نویسنده : مامانی
109 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سال جدیدم اومد یه چند روزی ازش میگذره ولی من یکم خسته ام اخه فکر میکردم میتونیم بریم مسافرت ولی نمیدونم چرا شما اینقدر بهانه گیر شدی همش گریه میکنیگریه هیج جا نمیتونیم بریم هر حا میریمم اونجارو میزاری رو سرت اخه عشقم نفسم عمرم چرا اینجوری میکنی به خدا دیگه نمی دونم چی کار کنمناراحت عید دیدنی رفتیم خونه مامانی ولی اینقدر گریه کردی که منم نشستم گریه کردم خوابم که اصلا نداری منم دارم میمیرم واسه خواب خیلی خسته امخمیازه ولی بازم میگم عیبی نداره مامان جون تو فقط گریه نکن بی تابی نکن من تحمل میکنم اخه طاقت ندارم ببینم همش گریه میکنی نفسم

حالا از شکایت کردن بگذریم از کارای خوشگلت بگم که 5 عید بود که علت زدی فدات شم روی تخت داشتم باهات بازی میکردم که دیدم  داری تلاش میکنی علت بزنی و در اخر موفق شدیتشویق

تازه پسر خوشگلم سوار روروئکم شد اولش یکم تعجب کردی و فقط نگاه میکردی ولی بعدش با اون پاهای خوشگلت تند تند میرفتی این ور اون ور

اینجام عمو حمید اومده بود خونمون و توهی عینکشو میگرفتی اونم زد رو چشات که دست از سرش ور داری البته چشماشو عمل کرده ولی اینو تازگیا میزنه که چشماش اذیت نشه 

و اینکه ما به خاطر اینکه به خاطر بد قلقیای تو جایی نرفتیم و تو خونه هم بودیم مجبور بودیم یه جوری سرتو گرم کنیم که بهانه نگیری اینم از تشک بازی که بعد کلی سر و کله زدن رفتی توش

و این طوری بود که کل عید ما به سرگرم کردن تو گذشت دیگه اینجوریه دیییییییگهچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)