یادش بخیر........
سلام پسر مامان..... سلام یکی یدونه من....قند عسلم
امروز اومدم برات بگم از اینکه چه زود گذشت ........
چه زود این 9 ماه زندگیت گذشت..... یاد بارداریم افتادم یاد اون 9 ماه که تو شکمم بودی و من چه قدر دستمو میزاشتم رو شکمم و باهات حرف میزدم برات لالایی می خوندم و تو تنهاییهام چه قدر باهات درد و دل میکردم برات شعر میخوندم و......... یادش بخیر
یه جا خوندم بارداری 18 ماهه 9 ماه در وجود مادر بچه بزرگ میشه و 9 ماه در اغوش مادر
اون موقع هروقت باهات حرف میزدم با لگدای کوچیکت جوابمو میدادی و الان با لبخند خوشگلت عزیزم ومنو بیشتر عاشق خودت میکنی
خیلی خوشحالم از اینکه تورو دارم عزیزم و هر روز خدارو شکر میکنم
ولی پسر نازم اگه یه موقع هایی بی حوصله بودم یا جایی برات کم گذاشتم ببخش منو قول میدم جبران کنم عشقم
پسر مهربووووووونممممممممم
برات با انبه که خیلی دوست داری بستنی یخی درست کردم
داشتیم با هم دالیییی بازی میکردیم عشقم