آدرینآدرین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

یکی یه دونه

ورو به نه ماهگی و اولین کلمه

سلام پسر خوشگلم ..همه هستی من ادرین عزیزم 8 ماهگیتم با تمام سختی هاش و شیطنتای تو تموم شد و وارد 9 ماهگیه زندگیت شدی عشقم ولی با همه اذیتات .. شیطنتات . گریه هات.. بد خوابیات.. خیلیییییی شیرین گذشت پسر مامان ولی برات بگم که یه اتفاقی افتاد که خیلی زیبا بود وخستگیو از تنمون بیرون برد البته علی خیلییییی خوشحالتر شد اینکه دقیقا 2 روز بعد از وارد شدن به 9 ماهگیت گفتی بابا و من صدای خوشگلتو شنیدم و کلی بغلت کردم بوست کردم و از خوشحالیه زیاد گریه کردم عشقم نمیدونی علی چه قد خوشحال شد تو ام فهمیدی که ما خوشحال شدیم هی تکرار میکردی و علی تند تند میگفت جانم جانم افرین خوشگل من به خاطر همینم بابایی برات یه کادوی خوشگل خرید یه ماشین...
4 آذر 1392

به خدا من تنبل نیستم

سلام مامانی عشق من عسلم منو ببخش که نتونستم بیام و وبلاگتو اپ کنم عشقم نمیدونم چرا چند وقت بی حوصله بودم یاد یه سری چیزا که می افتادم خیلیییییییییییی ناراخت میشدم چون دوست نداشتم تو وبلاگ شما هم چیزای ناراحت کننده بنویسم چند وقت نیومدم بعدشم که حالم خوب شد دیگه شما اینقدر شیطون شدی که نمیزاری فدات شم من ولی آدرین خوشگلم ناراحت نباش تمام اتفاقاتو تو دفتر نوشتم که یادم نره مامان جون حالا کم کم میامو برات مینویسم عسلم
2 آذر 1392

خیلی خوشحالم از اینکه......

خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی تو دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدمی تو زندگی خیلی خوبه چون که خدا تورو داده روز تولدم برام فرشتشو فرستاده خدا مهربونی کرده تورو سپرد دست خودم دستت و گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم اورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه خدا فرشته هاشو که نمیسپره دست همه تو نمیومدی پیشم من عاشق کی میشدم به خاط اومدنت یه دنیا ممنون توام                               عاشقتمممممممممممم   &nbs...
23 تير 1392

8ماهگی

سلام پسر خوشگلم عشق مامان ورودتو به هشتمین ماه زندگیت تبریک میگم عشقم عزیز دلم هرچی بزرگتر میشی شیطون تر و شیریرن تر میشی هر کی میبینتت میگه چه نفسی شده ولی خبر ندارن که نفس ما رو گرفتی هههههههه خوب بگم برات از کارایی که یاد گرفتی دیگه میتونی بدون کمک بشینی ولی ازز اونجایی که همش دوست داری رو زمین دنبال یه چیزی بگردی بعد چند دقیقه میوفتی سینه خیزم میری تند تند همه چیزم برمیداری میکنی دهنت اینا از این کارا افرین مامان با روروئک میری در کشوها رو وا میکنی منم همش باید مواظبت باشم که دستت گیر نکنه لای در کشو یه چند شبی هست که از خواب بیدار میشی و کلی گریه میکنی مگه به این راحتیام ساکت میشی اشکاتم گلوله گلوله میریزه پائین نمیدونم چ...
23 تير 1392

لالایی........

لالایی کن لالایی کن لالایی برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بیتابی میگم حکایت گرگه و بره بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته نذار مروارید چشمات حروم شه لالایی میخونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاکترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مستو ملنگم لالایی کن بخواب مامان بیداره گل بوسه روی دستات میکاره لالایی کن بخواب ای نور چشمام با تو رنگ خوشی میگیره دنیا لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاک ترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مست و ملنگم   ...
23 تير 1392

اخرین روزای 7 ماهگی و رفتن به نامزدی

ادرین خوشگلم پسر کوچولوی ناز من داری کمکم وارد 8 ماهگی میشی عشقم . من و علی هرروز بیشتر بهت وابسته میشیم گلم بابایی که دیگه اینقدر دوست داره وقتی میره سرکار میگه طاقت نمیارم دلم براش تنگ میشه میگه همش پسرم عشقم جلوی چشامه بعضی موقع ها زنگ میزنه با تلفن باهات حرف میزنه شما هم اول با تعجب به گوشی نگاه میکنی بعد از خودت صدا در میاری که بابایی از اون ور غش میکنه برات عزیز دلم چند روز پیش نامزدیه دوست بابایی بود که باید میرفتیم اخه یکی از بهترین دوستاشه و من خیلی نگران بودم که یه وقت شما بی تابی نکنی اخه راهشم دور بود ولی دیگه رفتیم ولی فبلش نمیدونی با چه بدبختی حاضر شدم اخه همش میومدی وسایلامو میگرفتی اگر بهت نمبدادم یه جیغایی میکشیدی ...
23 تير 1392

جوشای صورت پسرم خوب شد

سلام پسرم سلام خوشگلم که همه دنیای منی عشقم عزیز دلم بعد از 5 روز که از پمادایی که دکتر داده بود و مصرف داروها گذشت جوشای صورتت خوب شد ولی مامانم بمیرم برات که خیلی اذیت شدی و من چه قدر دلم گرفت از اینکه داری اذیت میشیو دیکه نمیتونی خوراکیایه مورد علاقتو بخوری ولی عوضش دیگه بیقرار نیستی صورتت خارش نداره و عین قبل برا من و بابایی میخندی           اینجا بعد از اینکه صورتت خوی شد بردمت حموم کلی اب بازی کردی ولی بمیرم برات خیلییییی بی حال بودی عشقم بعد از حمام خوابیدی عشقم منو بابایی هم ساکت بودیم که بیدار نشی اخه بعد این مدت بدون گدیه کلافگی و خارش صورت خوابیدی ما هم سغی کردیم سر ...
23 تير 1392