آدرینآدرین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

یکی یه دونه

خیلی خوشحالم از اینکه......

خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی تو دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدمی تو زندگی خیلی خوبه چون که خدا تورو داده روز تولدم برام فرشتشو فرستاده خدا مهربونی کرده تورو سپرد دست خودم دستت و گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم اورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه خدا فرشته هاشو که نمیسپره دست همه تو نمیومدی پیشم من عاشق کی میشدم به خاط اومدنت یه دنیا ممنون توام                               عاشقتمممممممممممم   &nbs...
23 تير 1392

8ماهگی

سلام پسر خوشگلم عشق مامان ورودتو به هشتمین ماه زندگیت تبریک میگم عشقم عزیز دلم هرچی بزرگتر میشی شیطون تر و شیریرن تر میشی هر کی میبینتت میگه چه نفسی شده ولی خبر ندارن که نفس ما رو گرفتی هههههههه خوب بگم برات از کارایی که یاد گرفتی دیگه میتونی بدون کمک بشینی ولی ازز اونجایی که همش دوست داری رو زمین دنبال یه چیزی بگردی بعد چند دقیقه میوفتی سینه خیزم میری تند تند همه چیزم برمیداری میکنی دهنت اینا از این کارا افرین مامان با روروئک میری در کشوها رو وا میکنی منم همش باید مواظبت باشم که دستت گیر نکنه لای در کشو یه چند شبی هست که از خواب بیدار میشی و کلی گریه میکنی مگه به این راحتیام ساکت میشی اشکاتم گلوله گلوله میریزه پائین نمیدونم چ...
23 تير 1392

لالایی........

لالایی کن لالایی کن لالایی برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بیتابی میگم حکایت گرگه و بره بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته نذار مروارید چشمات حروم شه لالایی میخونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاکترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مستو ملنگم لالایی کن بخواب مامان بیداره گل بوسه روی دستات میکاره لالایی کن بخواب ای نور چشمام با تو رنگ خوشی میگیره دنیا لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاک ترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مست و ملنگم   ...
23 تير 1392

اخرین روزای 7 ماهگی و رفتن به نامزدی

ادرین خوشگلم پسر کوچولوی ناز من داری کمکم وارد 8 ماهگی میشی عشقم . من و علی هرروز بیشتر بهت وابسته میشیم گلم بابایی که دیگه اینقدر دوست داره وقتی میره سرکار میگه طاقت نمیارم دلم براش تنگ میشه میگه همش پسرم عشقم جلوی چشامه بعضی موقع ها زنگ میزنه با تلفن باهات حرف میزنه شما هم اول با تعجب به گوشی نگاه میکنی بعد از خودت صدا در میاری که بابایی از اون ور غش میکنه برات عزیز دلم چند روز پیش نامزدیه دوست بابایی بود که باید میرفتیم اخه یکی از بهترین دوستاشه و من خیلی نگران بودم که یه وقت شما بی تابی نکنی اخه راهشم دور بود ولی دیگه رفتیم ولی فبلش نمیدونی با چه بدبختی حاضر شدم اخه همش میومدی وسایلامو میگرفتی اگر بهت نمبدادم یه جیغایی میکشیدی ...
23 تير 1392

جوشای صورت پسرم خوب شد

سلام پسرم سلام خوشگلم که همه دنیای منی عشقم عزیز دلم بعد از 5 روز که از پمادایی که دکتر داده بود و مصرف داروها گذشت جوشای صورتت خوب شد ولی مامانم بمیرم برات که خیلی اذیت شدی و من چه قدر دلم گرفت از اینکه داری اذیت میشیو دیکه نمیتونی خوراکیایه مورد علاقتو بخوری ولی عوضش دیگه بیقرار نیستی صورتت خارش نداره و عین قبل برا من و بابایی میخندی           اینجا بعد از اینکه صورتت خوی شد بردمت حموم کلی اب بازی کردی ولی بمیرم برات خیلییییی بی حال بودی عشقم بعد از حمام خوابیدی عشقم منو بابایی هم ساکت بودیم که بیدار نشی اخه بعد این مدت بدون گدیه کلافگی و خارش صورت خوابیدی ما هم سغی کردیم سر ...
23 تير 1392

7 ماهگی و الرژی شدید ادرین و یه مامان تنها

سلام پسرم سلام عشقم همه وجودم... نمیدونم از کجا بگم یه چند روزی بود خیلی بیقرار بودی همش گریه میکردی شبها نمیخوابیدی همش کلافه بودی گوشاتو میکشیدی سرت میزدی به گهوارت صورتتو میخاروندی و من نمیتونستم برات کاری کنم فقط میگفتم خدایا چی کار کنم دکترتم نبود گلم یه شب که خیلی بیتاب بودی نصفه شب با علی بردیمت دکتر و دکتر بهمون گفت حساسیت فصلیه ما هم فکر کردیم خوب تشخیصش درسته دیکه اومدیم خونه و شربتایی که بهت داره بودو بهت دادم ولی صلا فرقی نکردی یه روز صبح که از خواب پا شدی دیدم ای وای بر من صورته خوشگلت اون پوسته لطیفت پر از جوش شده توام خیلی گریه میکردی زنگ زدم به علی گفتم بیا ادرین حالش خوب نیست ببریمش دکتر خلاصه رفتیم پیش دکترت عشقم . گف...
22 تير 1392

مادر که باشی........

مادر که باشی گاهی انقدر نخوابیدی که چشمانت هنگام شیر خوردن نوزادت روی هم میرود و ناگاه چشم باز میکنی و میبینی فقط چند ثانیه ای گذشته و توبازهم                      از ترس خفه نشدن کودکت از خواب پریده ای...     مادر که باشی گاهی انقدر نرم میشوی که وقتی نیمه شب برای چندمین شب که کودکت از خواب بر میخیزد و با چشمان بسته و خواب الوده گریه که نه ناله میزند کمی صبر میکنی اما به ناگاه می شکنی و میباری پا به پای کودکت....   مادر که باشی گاهی پاهایت برایت حکم دست هایت را دارند وقتی کودک گریانت در اغوش توست و لحظه ای نمیتوانی از او دست بکشی و کاری انجام ...
22 تير 1392

تاب تاب عباسی......آدرینو نندازی

پسر خوشگلم ادرینم همه وجودم چند روز پیش با علی رفتیم پارک که یکم قدم بزنیم دیدیم خلوته از فرصت استفاده کردیم سوار تاب کردیمت دیدیم چه قدر خوشت اومد و کلی ذوق کردی بعد که اومدیم خونه بابایی رفت بیرون و وقتی اومد دیدم یه تاب خوشگل برات خریده ما هم وصل کردیم به در اتاقت که باهاش بازی کنی مبارکت باشه مامی جون                                                        تاب تاب عباسی...
22 تير 1392

6 ماهگی

سلام پسر خوشگلم سلام عشقم عزیز دلم چه زود گذشت این 6 ماه..... هم خوشحالم هم ناراحت.... خوشحالم برا اینکه بزرگ شدنتو.. شیرین کاریاتو... رشدت دارم میبینم ومنم باردیگه بچه شدمو دارم با عشقم بزرگ میشم ناراحتم چون دلم برا این روزا خیلییییییی تنگ میشه مامان جون چند روزی هست که عذای کمکیتو شروع کردم فعلا برات فرنی درست کردم که خیلی خوشت اومدو دوست داشتی فدات شم پسر خوشگلم دو هفته از دادن غذای کمکی گذشته بود که خیلی بیتابی میکردی منم حدس زدم که گرسنته و با مشورت با دکترت سوپم شروع کردیم پسر شکموی من وای که چه قدر شیطون شدی اصلا اروم و قرار نداری همش دست وپا میزنی از خودت صدا های مختلف در میاری کلی کارای جدید یاد گرقتی پستونکتو میزاری...
22 تير 1392